شرح جلد هشتم اسفار - فصل15: إثبات قوه حيواني برای انسان

فصل15: إثبات قوه حيواني برای انسان

مقصود از قوه حیوانی در انسان است، روح بخاری است. یکی از معانی قوه حیوانی، روح بخاری است.

قوه حیوانی مشترک لفظی بین دو معنا است: 1- نفس حیوانی که دو دسته قوای مدرکه و محرکه دارد و مشترک بین انسان و حیوان است. 2- روح بخاری که متعلق اول نفس است. بدن متعلق اولی نفس ناطقه نیست و به واسطه روح بخاری نفس به بدن تعلق می‌گیرد چون نفس در کمال تجرد است و بدن در نهایت مادیت است. روح بخاری نقش واسطه بین این دو را ایفاء می‌کند چون از یک سو بخار لطیفی است و از طرفی هم مادی است.

آیا روح بخاری دماغی حیوانی مستقل از نفس ناطقه است یا یکی از مراتب نفس ناطقه است؟

1- اطباء: قائل به استقلال روح بخاری‌اند خواه نفس ناطقه‌ای باشد یا نباشد.

2- ملاصدرا: حکم روح بخاری و قوه حیوانی حکم نفس حیوانی است اگرنظر به بالاتر داشته باشیم.

و حکم طبیعت و جسم و بدن است اگر نگاه به لطافتی کنیم که روح بخاری دارد و بدن ندارد.

ملاصدرا: خود طبیعت و بدن مرتبه نازله نفس است چنان‌که نفس حیوانی معنای اول قوه حیوانی است، از مراتب و قوای نفس ناطقه‌اند. پس روح بخاری هم از مراتب نفس است.

ملاصدرا در اسفار بحث طبیعیات را مطرح نکرده چه برسد به بحث فلکیات اما در مورد فلک هم نظرشان همین است که نفس منطبعه فلک که همان نفس حیوانی و مدرک جزئیات در فلک است، آن هم جدای از نفس ناطقه و عاقله فلک نیست و تغایر عددی ندارد که فلک دو نفس داشته باشد که یکی ناطقه و یکی منطبعه باشد بلکه تغایر نفوس فلک به معنا و اثر است. اثر نفس منطبعه ادراک جزئیات است و اثر نفس ناطقه ادراک کلیات.

انسان هم سه نفس ندارد که نباتی و حیوانی و انسانی باشد بلکه انسان یک نفس دارد که ناطقه است و بقیه از مراتب و قوای نفس ناطقه انسان است.

باب چهارم (ص156): در قواي نفس حيواني

قواي نفس حيواني: 1- مدرکه: ظاهری؛ باطنی 2- محرکه: شوقيه؛ عامله

قواي مدرکه اعم از ظاهری و باطنی، تجرد برزخی دارند و از عالم ملکوت اسفل به حساب مي‌آيد نه ملکوت اعلي که جبروت است ولي قواي محرکه نفس حيواني (شوقيه و عامله‌) مادي‌اند.

حکیم سبزواری قوه شوقيه را مجرد می‌داند. مشاء هم براي اين قوه محلي تعيين نکرده‌اند.

فصل1: اشاره کلي به قواي نفس حيواني و منفعت هر کدام از اين قوا (که خلاصه سخن غزالی است).

نباتات موجودات کامل تري نسبت به معادن و جمادات است، زيرا نبات قوايي دارد که معادن و عناصر ندارند.

نبات قوه جاذبه دارد که از خوادم قوه غاذيه است اما در عنصر و معدن نيست، ازاین‌رو نبات کامل‌تر از معدن است اما نسبت به حيوان است ناقص‌تر است، زيرا نبات در وجود خود استقلال ندارد و اگر به آن غذا و آب ندهند در پي تحصيل آن نمی‌رود و خشک مي‌شود.

حيوان افزون بر کمالات نباتي قواي ادراکي و تحريکي دارد.

پايين‌ترين مرتبه ادراک و احساس، قوه لمس است که خدا به همه حيوانات حتي کِرم‌ها و به همه‌اندام‌ها بخشيده است.

قوه لامسه براي جذب موافق و ملايم و دفع منافر و دشمن است.

کامل‌تر از قوه لامسه قوه شامّه است.

کامل‌تر از اين قوه، باصره است. بعد سامعه و ذائقه.

فصل2: در لمس و أحوال آن(ص159)

هر يک از حواس، از لامسه تا سمع و بصر، محلي دارند اما قواي باطن مجرد است و محلي ندارد.

نظريه ملاصدرا: مطلق ادراکات اعم از ظاهري و باطني، مجرد است بلکه اصولا ادراک در محدوده تجرد تحقق مي‌يابد نه در محيط جسم.

طبق اين نظريه، محل‌هايي که طبق نظريه مشاء و مشهور تعيين مي‌شود در حکمت متعاليه جاي خود را به مظاهر مي‌دهند و چشم که بنابر نظريه مشاء محل آلت و قوه باصره و ابزار رؤيت و ابصار است در نظر ملاصدرا جاي خود را به مظهر مي‌دهد و بين "مظهر" و "محل" فرق است مظهر مانند آينه است که محل ظهور صورتي است که در آينه واقع مي‌گردد آينه محل اجزاء شيشه است که از آن آينه درست شده است نه جاي صورت.